کد مطلب:252483 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:223

رقباء و یاران وفادار امام
تاریخ یعقوبی و نور الابصار و رساله ی موكب امام حوادثی جالب را در زمینه تحولات سیاسی زمان امام هادی نقل می كنند از آن جمله تاریخ یعقوبی در فصلی از فصول خود می گوید:

متوكل در ضمن ارسال نامه ای به سوی امام هادی خواهان عزیمت وی از مدینه به سامرا مركز فرماندهی جدید خلافت عباسی شد.

همان طوری كه گفته شد انگیزه ارسال نامه از متوكل به امام هادی، گزارشات عبدالله بن محمد حكمران مدینه به دستگاه خلافت بود و بیان داشتیم كه اساس چنین گزارشات و اتهاماتی حب جاه و مقام و ارتقاء مقام سیاسی و تقرب به دستگاه خلافت بود، این حكمران چاپلوس و رجل سیاسی در نامه خود برای متوكل اظهار می دارد كه مردم معتقد با امامت و رهبری علی بن محمد (امام هادی) شده و او را امام می خوانند بدین ترتیب متوكل را از موقعیت خاص و محبوبیت او در قلوب توده مردم به هراس افكند تا این كه بالاخره خلیفه مصمم به انتقال امام از مدینه به سامرا شد و مأموریت این انتقال را نیز به یحیی بن هرثمه واگذار نمود.

یحیی بن هرثمه فرمانده یكی از واحدهای ارتش متوكل بود، وی امام را حركت داد و نهایت ادب و احترام و تجلیل را در موكب ایشان مصروف داشت تا اینكه به سوی بغداد روانه شدند و آنگاه به موضعی به نام «الیاسریه» توقف كردند در این توقف اسحاق بن ابراهیم



[ صفحه 158]



استاندار بغداد به حضور امام شرفیاب شد و افتخار ملاقات یافت، اسحاق اشتیاق و تمایل مردم آن دیار را در دیدار و زیارت امام وصف ناشدنی معرفی می كند او كه نماینده متوكل در آن سامان بود ازدحام توده مردم را برای دستبوسی و مشاهده امام غیرقابل تصور توصیف می كند. (علیرغم تبلیغات ماهرانه ای كه از طرف دستگاه خلافت بر علیه امام هادی و شیوه او می شد، باز هم مردم با شناختی عمیق و بینشی آگاهانه توفیق گرایش و محبت به ولایت علوی را یافته بودند و هر چه ستمگری دستگاه خلافت بیشتر می گشت تجلی مظاهر علوی و شكوفایی حجج الهی فزون تر می نمود).

به هر تقدیر حركت امام از مدینه به سوی عراق ادامه داشت هرثمه می گوید:

من شخصا امور حضرت را انجام می دادم و با وی خوش رفتار بودم در یكی از روزهای سفر، دیدم كه امام جامه بارانی پوشیده و دم اسب را گره زده است! از كارش در شگفت شدم زیرا آن روز آسمان صاف و بی ابر بود! خورشید همه جا را نورافشانی می كرد، نشانی از ابر و باران دیده نمی شد، در بیابان همواره در سیر و حركت بودیم، مدتی طول نكشید كه ابری از گوشه آسمان پدید آمد بارانی سخت باریدن گرفت كار بر ما مشكل گشت.

آنگاه امام نگاهی به من كرد و فرمود: می دانم كه در امر سفر منكر شدی و از آنچه كه دیدی در شگفت آمدی! گمان كردی كه می دانم باران خواهد آمد و تو آن را نمی دانستی و یقین به آگاهی من نداشتی، من در بیابان زندگی كرده ام، بیابان نشینان بادی را كه به دنبال



[ صفحه 159]



آن باران است می شناسند من هم بادهائی كه می وزد خوب می شناسم، امروز بامداد، بادی وزیدن گرفتن كه بوی باران از آن استشمام می شد، ناچار تهیه راه سفر را از پیش دیدم!

استاندار بغداد: اسحاق بن ابراهیم، یحیی بن هرثمه را به گوشه ای خواند و گفت ای یحیی امین مرد امام نقی (ع) پسر پیامبر است، تو متوكل را خوب می شناسی دشمنی او را با خاندان نبوت می دانی، اگر چیزی به خلیفه بگوئی كه وی را وادار به كشتن امام كند، وای بر تو كه پیامبر دشمنت خواهد بود.

یحیی گفت به خدا سوگند كه چیزی از او ندیدم كه برخلاف باشد بلكه هر چه دیدم تمام خوب و ایده آل بود سپس به سامرا رهسپار شدیم، ابتدا به دیدار «وصیف تركی» رفتیم. چون از اصحاب و مأمورانش بودم، مرا دید و گفت: ای یحیی به خدا سوگند اگر مویی از سر این مرد كم شود درخواست خونش به جز من كسی نخواهد كرد.

من از سخنان استاندار بغداد و وصیف تركی كه رئیس تشریفات دربار متوكل عباسی و از خواص و یاران دستگاه خلافت بودند نسبت به امام شیعه تعجب نمودم آنگاه به نزد خلیفه رفتم و آنچه را كه از امام دیده و شنیده بودم برای متوكل نقل كردم، خلیفه هدیه و خلعتی به امام هادی تقدیم داشت و در ظاهر به شدت نسبت به او احسان و نیكی می نمود.

چه بسیارند كسانی مانند وصیف تركی، ریاست تشریفات دستگاه خلافت و اسحاق بن ابراهیم استاندار متوكل در بغداد كه هر چند مردی صاحب منصبند و در مقامات عالیه كشوری و لشكری و در دستگاه



[ صفحه 160]



قدرت می باشند اما پناهگاه راستین مردمان بی پناه و یار و یاور ستمدیدگانند در این حالت است كه شخصی مأیوس، خدا را سپاس می گذارد و احساس می كند گروهی با مأموریت الهی هر نوع مأموریت و معذوریت را مردود دانسته و با احساس مسئولیت و تعهد به مشكلات ستمدیدگان و درماندگان رسیدگی می كنند.

از پیامبر اسلام پیامی داریم كه می فرماید: روز رستاخیز توده های بشری خواهند دید كه گروهی آهسته آهسته به صحرای محشر می آیند، این گروه خندان و شادان هستند، از سیمایشان نور درخشنده ای می تابد كه درخشندگی آن تا به عرش پیوسته است!

از یكدیگر می پرسند كه اینان كیانند؟ فرشته آسمانی ندا دهد كه آنان جوانمردان و شیر زنانی هستند كه در دنیا در دستگاه قدرت و در نزد صاحبان جاه و مقام و زورمندان، نفوذ كلمه داشتند، همواره به داد مردم می رسیدند، حساب و كتابی ندارند، پاداش آنان با خداست.

آری خوشا به سعادت آنها كه در هر لباس و در هر مقام منشاء خیر و رفاه خلق خدایند این قبیل افراد كه همواره در طول روزگار در زوایای تاریك تاریخ بوده و هستند و خود را وقف و صرف خدمات خداپسندانه به توده انسان ها كرده اند، اشخاصی مانند مؤمن آل فرعون و آسیه ملكه مصر و زن فرعون، علی بن یقطین از شیعیان پاك علوی دستگاه خلافت هارون و وصیف تركی و اسحاق بن ابراهیم نمونه هائی از این رادمردان و شیرزنان هستند كه رخسار سیاه و تاریك تاریخ را سفید و روشن داشته اند.



[ صفحه 161]